عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1400
بازدید : 80
نویسنده : حسینی
روش آموزش صحيح در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد! آیا منو می‌شناسید؟ معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم، فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. تربیت و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید! ****************** درود بفرستیم به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را. 12 اردیبهشت روز معلم مبارک ❤️❤️

:: برچسب‌ها: روش آموزش صحيح ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 56
نویسنده : حسینی
گاهی موش وار زندگی کنیم! یک موشِ سمج به جانِ دکانِ کوچکِ خوارو بار فروشی اش افتاده بود. کیسه های برنج را می جوید،یا بلایی سرِ دیگر اقلامِ دکانش می آورد. یک روز صاحب دکان بالاخره یک تله موشِ حسابی یک گوشه ی دکان گذاشت و موشِ نابکار را گرفت. اما تله موش به جایِ گردنِ آن موجودِ بیچاره، دمش را گرفته بود و آن زبان بسته شروع کرد به جویدن دُمش برایِ رهایی. یعنی حاضر شد قسمتی از خودش را بگذارد و جانَش را بردارد و برود. ******************* ماهم گاهی بد نیست موش وار زندگی کنیم! وقتی می بینیم یک رابطه ،یک علاقه پایش را بیخِ گلویمان گذاشته و جنگیدن برایش هم یک تلاشِ بیهوده است رهایش کنیم. جانِ مان را برداریم و بزنیم بیرون.... حتی اگـر لازم باشد یک تکه از خــودمان روحمان قلبمان را جا بگذاریم.... #فاطمه_صابری_نیا

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 64
نویسنده : حسینی
ره توشه سالکان علی(ع) و بیت المال بصره! پس از پایان جنگ جمل أميرمؤمنان(ع) با دوازده هزارسرباز مجاهد اسلام وارد بیت المال بصره شد.به سکّه های نقره روی هم انباشته؛نگاه کرد و با لحن زاهدانه ای که مخصوص حضرتش بود،گفت:‌ غُرّي عَیري:غیر مرا فریب دهید! شما با این جلوه ها نمی توانید در روح بزرگ علی رخنه کنید. سپس دستور داد به هریک از سربازان، پانصد درهم بدهند. بعداًمعلوم شد که تعداد آن ها ۶ میلیون است و درست به هر نفر پانصد درهم رسید، برای خودش هم پانصد درهم برداشت. در این هنگام مردی به محضر آن حضرت رسید و عرض کرد: گرچه من در جنگ با شما شرکت نکردم ولی دلم همراه شما بود. حضرت فوراً پانصد درهم خود را به آن مرد بخشید و برای خودچیزی برنداشت. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ص۹۷)(۲)

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 66
نویسنده : حسینی

نگذاریم ریشه مهربانی بخشکد! سه برادر مردی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند: اين مرد پدرمان را کشته است. امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. يکی از شترهايم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اين ها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مرد. امام علی (علیه السلام)فرمودند: حد را بر تو اجرا مي کنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت بدهيد. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی به جا گذاشته. پس اگر مرا بکشيد آن گنج تباه مي شود، و برادرم هم بعد از من تباه مي شود. اميرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را مي کند؟ آن مرد به مردم نگاه کرد و گفت اين مرد. اميرالمومنين (علیه السلام) فرمودند: ای ابوذر، آيا ضمانت اين مرد را مي کنی؟ ابوذر عرض کرد: بله اميرالمومنين! فرمود: تو او را نمي شناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا مي کنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش مي کنم يا اميرالمومنين. آن مرد رفت . و روز اول و دوم و سوم سپری شد...و همه مردم نگران ابوذر بودند که بر او حد اجرا نشود...سرانجام آن مرد اندکی قبل از اذان مغرب آمد و در حالي که خيلی خسته بود، به نزد اميرالمومنين (علیه السلام) آمد وعرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون تسلیم فرمان شما هستم تا بر من حد را جاری کنی. امام علی (علیه السلام) فرمودند: چه چيزی باعث شد تا برگردی درحالي که مي توانستی فرار کنی؟ آن مرد گفت: ترسيدم که "وفای به عهد" از بين مردم برود. اميرالمومنين(علیه السلام) از ابوذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟ ابوذر گفت: ترسيدم که "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم برود. پسران مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او گذشتيم... اميرالمومنين (علیه السلام) فرمود: چرا؟ گفتند: مي ترسيم که "بخشش و گذشت" از بين مردم برود. و اما من اين پيام را برای شما فرستادم تا "دعوت به خير" از ميان مردم نرود. حالا نوبت شماست که بعد از خواندن این داستان آن را برای دیگران نقل کنید و در صورت امکان برای دوستانتان ارسال کنید تا "نشر و پخش فضایل مولای مان" از میان ما نرود.



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 76
نویسنده : حسینی
خدا هرگز نمى ميرد! مارتین لوتر کینگ، مبارز بزرگ آمریکایی درکتاب خاطراتش می نویسد: روزی در بدترين حالت روحی بودم. فشارها و سختى ها، جانم را به تنگ آورده بود. سر در گم و درمانده بودم. مستأصل و نگران، باحالتی غریب و روحى بی جان و بى توان به زندگی خود ادامه می دادم. همسرم مرا ديد به من نگاه کرد و از من دور شد. چند دقيقه بعد با لباس سر تا پا سياه روی سکوى خانه نشست. دعا خواند و سوگوارى کرد. با تعجب پرسیدم: چرا سياه پوشیده ای؟ چرا سوگواری می کنی؟ همسرم گفت :مگر نمی دانی او مرده است؟ پرسیدم چه کسی؟ همسرم گفت خدا... خدا مرده است! باتعجب پرسیدم: مگر خدا هم می میرد؟ این چه حرفی است که می زنی؟ همسرم گفت: رفتارامروزت به من گفت که خدا مرده ومن چقدرغصه دارم. حیف از آرزوهایم؛ اگرخدانمرده پس توچرا این قدرغمگین و ناراحتی؟ او در ادامه می نویسد: در آن لحظه بود که به زانو در آمدم و گریستم. راست می گفت گویا خدای درون دلم مرده بود. بلند شدم و براى ناامیدی ام از خدا طلب بخشش کردم. خدا هرگز نمى ميرد! ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮیم؛ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ! قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم... تا نيفتد ! اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد؛ اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 69
نویسنده : حسینی
قابل توجه کلیه ی مسلمانان: آنان که کتاب هایی از حدیث در سینه دارند چرا این احادیث را محرمانه بایگانی می کنند!؟ "علل کاهش بارش باران" !! ✳در مملکتی که دستگاه "قضا" فاسد باشد،خداوند نزول باران از آن سرزمین را برمی دارد.یا آن که اگر ببارد سیل ان مملکت را با خاک یکسان می کند. (حضرت رسول(ص)،نهج الفصاحه) ✳هرگاه حاکمان دروغ بگویند یادزدی کنند،در آن مملکت باران نمی بارد!یا این که اگر ببارد سیل آن مملکت را ویران می کند. [امام رضا(ع)،میزان الحکمه،جلد 3 ص 286] ✳در سرزمینی که ابرها می گذرند بی آن که ببارند.و اگر کمی ببارند سیل بیداد می کند بی شک ظلم عظیمی در آن مملکت صورت گرفته است. در "کانادا" پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند. پیرمرد ضمن اعتراف به اشتباهش، کار خودش را این گونه توجیه کرد: خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم. قاضی گفت: تو خودت می‌دانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و می دانم که توانایی پرداخت آن را نداری،به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت می کنم. در آن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود در آورد و درخواست کرد تا به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود. سپس ایستاد و به حاضرین در جلسه گفت: همهٔ شما محکوم هستید و باید هر کدام ده دلار جریمه پرداخت کنید،چون شما در شهری زندگی می کنید که فقیر مجبور می‌شود تکه ای نان دزدی کند! در آن جلسه دادگاه ۴٨٠ دلار جمع شد و قاضی آن را به پیرمرد بخشید! حضرت علی(ع)می فرمایند: اگر در شهر مسلمانان فقیری دیدی، بدان که دولتمردان آن شهر مال آن ها را می دزدند!!! تا می توانید نشر دهید تا به تمام مسلمانان متدين ایران برسد

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 66
نویسنده : حسینی
دانستنیها فرآیند تبدل علم به ایمان چیست؟ درد را شناختیم اما دوا را هم بشناسیم. چگونه می توان علم را بدل کرد به ایمان؟ ایمانی فولادین که وسوسه هیچ خناسی نتواند بنیان آن را فرو بریزد. باید یک فرایند دو مرحله ای را طی کنیم تا حقیقت علم به جانمان بنشیند و باور شود. یک. تفکر عقلانی که از راه برهان و استدلال به دست می‌آید دو. تلقی به قبول قلب که از راه عمل به یقینیات عقلی حاصل می‌شود و تلقین و تکرار شرط آن است. تفکر و تلقین دو ابزار رسیدن به ایمان است. تفکر ما را به مرتبه یقین عقلی می رساند و تلقین، قلب را در برابر یقین برآمده از عقلانیت، تسلیم و خاضع می‌کند. چرا مرده‌شورها در دل تاریکی می‌روند غسال‌خانه و هیچ نمی‌ترسند از جسد میتی که آنجا آرمیده است؟ خودتان را بگذارید جای آن ها. آیا حاضرید درتاریکی مطلق یک شب دیجور، با مرده ای سر کنید؟ حکما نه! چون اولا علم‌تان به پرکشیدن روح از بدن متوفی، یقینی نیست. بلکه این علم آمیخته است با تردید و توهم. توهم ترس. و این توهم، چونان لکّه ای نشسته روی آئینه علم شما تا جایی که فکر می کنید از دست مرده بی روح هم کاری ساخته است. ثانیا: به فرض که یقین دارید از دست جسد بی روح کاری ساخته نیست اما مثل مرده شورها، ساعتهایی از عمر را در کنار اموات به تنهایی به سر نبردید. به تعبیر استاد جوادی آملی (حفظه الله)، باید بین دانش و جانمان، گره و عقد ایجاد کنیم تا بشود عقیده. حال که دامنه سخن بدینجا رسید بگذارید این مقال را با سخن این بزرگ مفسر قرآن خاتمه بخشیم که سخن حق را باید از زبان اهل حق شنید. «برای اینكه بحث های اخلاقی كه از آیات و روایات به دست می آید، برای ما كارساز باشد؛ ما باید هم زمان با علم، یك كار دیگر انجام بدهیم؛ با یك دست این مسائل را بفهمیم، با دست دیگر این مسائل را به جان خودمان گره بزنیم تا بشویم متخلق یا عالم عادل، عالم با عمل...اگر محصول علمی با جان ما گره نخورد، ما دیگر عالم با عمل نمی شویم، ما دیگر متخلق نمی شویم؛ ما فقط همان عالمیم. یك بیان نورانی حضرت امیر دارد كه فرمود: كم من عالم قد قتله جهله. چون آن یافته را با جانمان گره نزدیم، اینجا جای جهالت شد. این جهالت با این علم درگیر می شود، [جهالت نه جهل]؛ جهالت كشنده علم است! لذا حضرت فرمود: كم من عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه(نهج البلاغه/ حكمت 107)، ما برای اینكه عالم با عمل بشویم، محصول كار ما روشن بشود؛ باید برنامه های حوزه و دانشگاه را كه عقد است و ایجاد رابطه بین موضوع و محمول است با عقیده گره زدن به جان است جمع بكنیم و هماهنگ بكنیم؛ این را می گویند: (ایمان)، آن را می گویند: (علم)؛ این را می گویند: «تدین»، آن را می گویند: «دین شناسی». دین شناسی غیر از دین باوری است؛ ما هیچ چاره ای برای اخلاق مان نداریم، الا بالتدین و الایمان. یعنی آنچه را كه فهمیدیم با جان مان گره بزنیم كه این را می گویند: عقیده»

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 66
نویسنده : حسینی
آیا نحسی ماه صفر، حقیقت دارد؟ بررسی و تحلیل نحوست ماه صفر در روایات بر خلاف تصور رایج که ماه صفر، شوم است، هیچ روایت معتبری دال بر نحوست این ماه در دست نیست. در ذیل آیه شریفه «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»، یک احتمالی بدون سند نقل شده است که این روز نحس مستمرّ، آخرین چهار شنبه ماه صفر بود[5] در حالیکه چنانکه گذشت، روایاتی که ذیل این آیه از شیعه و سنی نقل شده، مطلق روز چهارشنبه و یا چهارشنبه همه ماه ها را روز نحس مستمر دانسته‌اند، نه این که آخرین چهارشنبه را مختص به ماه صفر کرده باشند.[6] علامه مجلسی درباره نحوست آخرین چهارشنبه ماه صفر که میان عوام مردم مشهور است، می‌گوید: ما به روایتی که بر آن دلالت کند، نیافتیم. مگر روایاتی که به صورت عمومی بر نحوست آخرین چهارشنبه از هر ماه دلالت دارند که از این جهت شامل ماه صفر می شوند.[7]. بنابراین باید گفت نحوست چهارشنبه برای همه ماههای قمری است نه خصوص ماه صفر. برخی همچون صاحب "المراقبات" با اذعان به اینکه روایتی دال بر نحوست ماه صفر نیافته است، احتمال می‌دهد آنچه درباره نحسی این ماه، بین مردم معمول است، به دلیل وقوع رحلت پیامبر اکرم (ص) در پایان این ماه باشد. مرحوم محدث قمی نیز در کتاب شریف "مفاتیح‌الجنان"، در ابتدای ورود به اعمال ماه صفر، توصیه‌های مکرری مبنی بر خواندن دعا و استعاذه جهت رفع نحوست این ماه دارد. تنها سند مستندی که این دو بزرگوار بدان استناد جسته‌اند، روایتی است نبوی مشهور به "حدیث بشارت". اصل این روایت را مرحوم شیخ صدوق در علل الشرایع، ج1، ص176 و نیز در معانی الاخبار، ج1، ص204 و205، آورده که مضمون آن چنین است: «روزی پیامبر بزرگوار اسلام در مسجد قبا در جمع گروهی از اصحابشان فرمودند: «اولین کسی که هم اکنون وارد مسجد شود، مردی از اهل بهشت است، برخی از اصحاب با شنیدن این سخن از مسجد خارج شدند تا سپس بازگردند و مصداق سخن شوند، پیامبر نیز که این را فهمیدند، شرط دیگری بر آن اضافه کردند (آن عده از اصحاب خارج شده و آن شرط را نشنیدند) و فرمودند: کسی که مرا به خروج ماه آذار بشارت دهد او مردی از اهل بهشت است! جماعتی داخل شدند و ابوذر رحمة الله علیه هم میان آنان بود، پیامبر به آنان فرمودند الآن در کدام ماه رومی هستیم؟ ابوذر فرمود: ای رسول خدا ماه آذار تمام شد!! پیامبر فرمودند: ای ابوذر خودم این را می دانستم اما دوست داشتم که این قوم بدانند که تو مردی از اهل بهشت هستی و چگونه این چنین نباشی در حالی که بعد از من تو را از این شهر تبعید خواهند کرد چرا که تو دوست دار اهل بیت من هستی و به تنهایی زندگی خواهی کرد و تنها هم خواهی مرد و جماعتی کفن و دفن تو را انجام خواهند داد که آنان رفیقان من در بهشت خواهند بود، بهشتی که به متقین وعده داده شده!» این روایت هر چند از حیث سند، مقبول علمای فقه‌الحدیث واقع شده است اما از جهت دلالت، بر مدعای مورد بحث( نحسی ماه صفر)، هیچ گونه دلالتی ندارد. به دو دلیل: یکی اینکه، ماه آذار که در متن روایت هست یکی از ماه‌های رومی است و بر ماه صفر تطبیق ندارد. دوم اینکه، به تصریح خود روایت، هدف شخص نبی مکرم اسلام(ص) از این روایت، تصریح به این است که ابوذر اهل بهشت است نه اینکه ماه صفر، نحس است. نتیجه اینکه این عقیده که ماه صفر، نحس است و باید از انجام کارهای مهم و تعیین کننده، خودداری کرد، در نزد شرع مقدس و عقل نقاد، قابل اثبات نیست. تحلیل علل وقوع پاره‌ای حوادث شوم ماه صفر چنانکه دیدیم ادعای شئامت و نحوست ماه صفر نتوانست بر کرسی اثبات بنشیند. با این همه، در اینجا یک سوال اساسی مطرح است و آن اینکه چرا وقایع تلخ و ناگوار در این ماه نسبت به دیگر ایام سال بیشتر به وقوع می‌پیوندد؟ راز این مساله را باید در پیچیدگی‌های روان آدمی و تاثیراتی که نفس انسانی از فال بد زدن می‌پذیرد، سراغ گرفت. پیشتر در نوشتاری با عنوان" آیا فال بد زدن، حقیقت دارد؟" در پاسخ بدین سوال که چرا آدم‌های خوشبین، غالبا خوش‌بیارترند و بدبین‌ها، بدبیارتر؟، گفتیم که در نظام عالم تکوین، گذشته از فعل بد، فکر بد نیز اثر می‌گذارد. در حقیقت بین خود تطیّر(بدفالی) و حوادث تلخ و شیرین، رابطه ای نیست اما این حوادث، نسبتی دارد با نفس و روان تطیرزنندگان که به سادگی قابل انکار نیست. تحلیل علمی این سخن در این کوتاه کلام این است که نفس آدمی طی فرآیند تخیل خلاق، می‌تواند پاره ای از حوادث را در بیرون از عالم ذهن رقم زند. به همین دلیل، امروزه در دانش روان‌شناسی، کتاب‌های بسیاری پیرامون پدیده تلقین و تاثر روانی آن در خلق آثار بیرونی نوشته شده و می‌شود. نتیجه: ماحصل آنچه گذشت در یک کلام اینکه ماه صفر ذاتا شوم نیست اما اگر انسان فال بد بزند به این ماه، البته همچون چشم زخم، اثر دارد. از همین روست که قدما گفته‌اند: زبان بنده، قلم کردگار است. ****************************** پی نوشت ها: 1. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج19، ص71. 2. همان، ج19، ص117. 3. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 6، ص 135. 4. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 387 ٓ 388، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1362ش. 5. تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج 9، ص 100. 6. سایت اسلام کوئیست. 7. علامه مجلسی، زادالمعاد، ص 250.

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 76
نویسنده : حسینی
دانستنیها آیاتی که جبرئیل برای پیامبر(ص) نیاورد! آیا می دانید پیامبر(ص) بعضی از آیات قرآن را بدون واسطه جبرئیل و مستقیما از خود خداوند دریافت کرده است؟ وحی در باب پدیده وحی و نزول قرآن سوالی مطرح است و آن اینکه آیا همه آیات قرآن را جبرائیل امین برای پیامبر خدا(ص) آورده است یا اینکه بخشی از آن را این فرشته مقرب الهی، و بخشی دیگر را پیامبر اکرم(ص) خود به طور مستقیم از حضرت وحی آفرین، دریافت کرده است؟ کثیری از محققان علوم قرآنی، دیدگاه دوم را پذیرفته اند و ما در این نوشتار برآنیم تا ضمن تبیین کیفیت وحی مستقیم، سور و آیاتی را که ملک وحی در نزول آن وساطتی نداشته است، به دست دهیم. اندر چیستی وحی وحی نوعی شعور مرموز از جنس علم حضوری و شهودی است و چون علم شهودی، امری شخصی و غیرقابل انتقال به غیر است لذا حقیقت وحی جز بر مخاطب مستقیم و حامل آن، بر احدی مکشوف نیست. این شعور مرموز، تنها منحصر به هدایت فطری و تشریعی انسانها نیست بلكه مشتمل بر هدایت تكوینی و طبیعی موجودات بی جان همچون جمادات و نباتات و هدایت غریزی موجودات جاندار مانند حیوانات نیز است. بنابراین باید گفت وحی دارای مراتب دانی و عالی است. وحی در مرتبه فرودست، به شکل هدایت غریزی و تکوینی در حیوانات، جمادات و نباتات بروز و ظهور می کند و در مرتب فرادست به شکل هدایت تشریعی بر انسانها. گونه های وحی تشریعی قرآن قرآن کریم، در آیتی، شیوه های گوناگون ایحای خداوند به پیامبران را سه گونه برمی شمرد: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ. (شوری/ 51) به گزارش این آیه، یک نوع از ایحای الهی به پیامبران، وحی بدون واسطه است (وحیا) که مخاطب، کلام را مستقیم از خداوند دریافت می کند. از برخی آیات چنین برمی آید که رسول خدا تمام قرآن را مستقیم از خدای متعال اخذ کرده است: إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ. (نمل/ 6) این نوع وحی دریافت فیض از ذات باری است که برای انسان در عروج معنوی و پشت سر نهادن وسایط پیش می آید و جان، تجلیگاه نور بی واسطه حق است: إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا. در همین نوع ارتباط است که سراسر وجود و حالات او متأثر می گردد، که امام معصوم علیه السّلام فرمود: ذاک اذا تجلی الله له(1)؛ یعنی؛ این زمانی است که خداوند بی واسطه بر پیامبر(ص) تجلی می کرد. نوع دوم ایحا از طریق واسطه و از پس حجاب است، مانند ایجاد صدا در فضا یا درخت. در اینجا متکلم واقعی خداست و درخت مظهر کلام اوست. نوع سوم ایحا از طریق فرشته پیک وحی است که او هم واسطه است، لیکن به عنوان حامل پیام خدا: فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ.( بقره/ 97) البته روشن است که جمع میان این اقسام برای یک انسان مقدور است، چرا که این تفاوتها مربوط به حالات معنوی گیرنده وحی و پیوند او با مبدأ فیض است و نه فرستنده آن. (2) از تعبیر «كذلك» استفاده مى شود كه هر سه قسم وحى كه در آیه ى قبل بیان شده در مورد پیامبر اسلام (ص) تحقق یافته است؛ یعنى وحى مستقیم و وحى از پشت پرده و وحى از طریق فرشتهدشوارترین نوع وحی دشوارترین نوع وحی، وحی مستقیم بوده است؛ یعنی هنگامی که پیامبر می خواهد با همه وجود خویش بی هیچ واسطه ای با مبدأ هستی ارتباط برقرار کند. این امر گرچه واقعیتش در وهم ما نمی گنجد، امّا تصوّر و تصدیق گرانبار بودن آن بعد از بیان قرآن کریم و روایات فراوان از شیعه و سنی، نمی تواند مسأله مشکلی باشد. عظمت «وحی مستقیم» آن گاه معلوم می گردد که بدانیم، پیامبر اکرم دارای روحی نیرومند و فوق العاده بوده است و اساسا چون عاشقی را قابلیّت لازم است، هر کسی نمی توانسته است خود را در شعاع وحی قرار دهد و در حیطه این امر عظیم واقع شود. اما سنگینی وحی چنان است که پیامبر نیز به سختی آن را برمی تابد.(3) پیامبر (ص)هنگام نزول وحی مستقیم، بر خود احساس سنگینی می کرد،و ازشدت سنگینی که بر او وارد می شد بدنش داغ می شد، و از پیشانی مبارکش عرق سرازیر می گشت.اگر بر شتری یا اسبی سوار بود، کمر حیوان خم می شد و به نزدیک زمین می رسید. علی (ع) می فرماید:«موقعی که سوره مائده بر پیامبر نازل شد،ایشان بر استری به نام شهباء»سوار بودند.وحی بر ایشان سنگینی کرد،به طوری که حیوان ایستاد و شکمش پایین آمد.دیدم که نزدیک بود ناف او به زمین برسد،در آن حال پیامبر از خود رفت و ست خود را بر سر یکی از صحابه نهاد...» عباده بن صامت می گوید:«هنگام نزول وحی گونه های پیامبر (ص) در هم می کشید و رنگ او تغییر می کرد.در آن حال سر خود را فرو می افکند و صحابه نیزچنین می کردند گاه می شد که زانوی پیامبر بر زانوی کسی بود، در آن حال وحی نازل می شد، آن شخص تحمل سنگینی زانوی پیامبر را نداشت. ما نمی دانیم چرا پیامبر(ص) و آله دچار این حالت می شد، چون از حقیقت وحی آگاه نیستیم.(4)

:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1400
بازدید : 77
نویسنده : حسینی
خواب زمان‌ها، در گشادی و تنگی روزنه رزق آدمیان موثرند! برخی خواب‌ها رزق را پس می‌زنند! باورتان می شود عدم مدیریت زمان خواب، می‌تواند خفت رزق مقدر ما را سفت کند؟ باورتان می‌شود گرفتن ناخن در زمانی خاص (جمعه)، می‌تواند سبد رزق مادی و معنوی ما را پر و پیمان کند؟! خواب خواب است اما اگر زمان خواب، درست مدیریت نشود، مسیر رزق مقسوم آدمی را مسدود می کند. خواب قیلوله و خواب بین الطلوعین، چه فرقی دارند با هم؟ چرا حضرات معصومین- درود خدا بر ایشان- نسبت به هر دو زمان حساس بودند. در یکی حتما بیدار بودند و در یکی، اگر می‌توانستند می‌خوابیدند. سر مساله، در این نکته باریک‌تر ز مو نهفته است که در پاره‌ای از آنات، وقایعی در ملکوت عالم دنیا به وقوع می‌پیوندد که در سعه و ضیق روزی انسان نقش دارد. این سخن به زعم برخی، خرافی یا دست‌کم غیرواقعی می‌نُماید. اما واقعیت این است که در گردونه گیتی، قوانین پیدا و پنهان بی‌شماری است که بدون اجازه من و شما در متن زندگی ما جاری می شوند. شاید هیچ وزیر بهداشتی، علت کثرت مرگ ناگهانی را در شیوع فحشاء، رصد نکند اما صادق مصدق که از غیب خبر داده، این دو پدیده را موثر بر هم و متاثر از هم می‌داند که فرموده است: "اذا ظهر الزنا من بعدی کثر موت الفجاء"[تحف العقول، ص 85، ح 127]. دانستن یا ندانستن این قوانین، لطمه‌ای به ماهیت قانون و سنت تغییرناپذیر چرخه هستی نمی‌زند. دانش دنیا، هنوز به کنه کثیری از این حقایق راه نیافته است. اما آیا هر چه به تور دانش دین شکار نشود محکوم به عدم است؟ چه ارتباطی است بین بیداری در "بین الطوعین" و "توسعه رزق"؟ نمی‌دانیم اما چون از نص و نقل(آیات و روایات) سند مستند و حجت موجه در دست داریم، پس مثل برخی روشنفکرمآب‌ها، یکسره، اوراق حقیقت را به آب انکار نمی‌شوییم. سر مساله، در این نکته باریک تر ز مو نهفته است که در پاره ای از آنات، وقایعی در ملکوت عالم دنیا به وقوع می پیوندد که در سعه و ضیق روزی انسان نقش دارد. بیش از این، بسط کلام ندهم در مقدمه این مقال. بگذارید یکسره بروم سراغ اصل سخن. نخست آیتی بیاورم برایتان از قرآن و در ذیلش روایتی از معصوم. تا کام جانتان شکربار شود از شهد این معارف ناب. در کریمه چهارم سوره مبارکه ذاریات می‌خوانیم: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْرا.[سوگند به کسانی که کارها را تقسیم می‌کنند]. با خواندن این آیه، بی‌درنگ این سوال در ذهن و زبان آدمی نقش می‌بنند که براستی تقسیم کنندگان امور کیانند؟ اتفاقا ابن الکواء، آن خوارج معروف که در تاریخ مشهور است به طرح سوالات مبهم، همین سوال را از محضر امیر اهل ایمان پرسید. حضرتش فرمود: منظور فرشتگان الهی‌اند. این سوال و جواب را مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان آورده است.(ج9، ص230) اما این فرشتگان الهی مقسم و مامور انجام چه کاری هستند؟ جواب این سوالات را با علم بشری نمی توان داد. پس ناگزیر باید رفت سراغ زلال چشمه‌هایی که به یم بی‌کرانه علم خدا راه دارند. پیشوایان پاک. صاحب تفسیر روایی البرهان، در ذیل تفسیر این شریفه، روایتی آورده است از امام به حق ناطق، حضرت صادق-درود خدا بر وی- بدین نقل: قَالَ الصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً، قَالَ: «الْمَلَائِكَةُ تُقَسِّمُ أَرْزَاقَ بَنِی آدَمَ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نَامَ فِیمَا بَیْنَهُمَا نَامَ عَنْ رِزْقِهِ». در این حدیث گفته شده است که این فرشتگان، ارزاق آدمیان را از طلوع فجر تا طلوع خورشید در میان ابنای بشر تقسیم و توزیع می‌کنند. هر کس در این وقت شریف، خواب بماند، روزی از کفش خواهد رفت. همچنین اهل تفسیر در ذیل آیه 57 سوره بقره «و أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى؛ و ما بر شما من و سلوی فروفرستادیم» گفته‌اند: زمان نزول این دو مائده آسمانی، بین‌الطلوعین بوده است. بین الطلوعین همان زمانی است فضای آسمان به اصطلاح عوام، گرگ و میش است یعنی حدودا تا یک ساعت و نیم پس از اذان صبح. همینطور در ذیل آیه: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّح بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالعَشیّ وَ الإِبکار؛ پس صبر كن كه وعده خدا حقّ است و براى گناهت آمرزش بخواه و ستایشگر پروردگارت در شامگاهان و بامدادان باش.(غافر، آیه 55) در تفاسیر آمده است که مقصود از «الإبکار» همان بین الطلوعین است.(مجمع البیان، ج8، ص821) مجامع روایی را اگر بنگرید انبوهی حدیث درربار خواهید یافت در فضایل بیداری بین الطلوعین. آنچه گفته شد تنها مشتی است نمونه خروار. شاید روزی دانش بشر به اسرار این زمان پی برد تا آن روز تنها یک راه برای کشف این حقایق، وجود دارد و آن اینکه، انسان پا در میدان تجربه بنهد تا نتایج و آثار عینی‌اش را با تمام وجود، لمس کند.

:: موضوعات مرتبط: , ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 81 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com